روزنامه نگار
روزنامه نگار

روزنامه نگار

به یاد قربانیان بوئینگ 737 اکراینی

چه می‌توان گفت از این همه غم. آیا واژه‌ها ‌می‌توانند این تراژدی تاریخی را توصیف کنند؟! آن‌ها ناباورانه پر پر شدند و حالا اشک‌های ما چه بی‌حاصل جاری می‌شوند...

چه کردیم با خودمان! یکی نیست در این وادی نفرین شده سیلی سختی به گوشمان بنوازد؟

عجب پائیز و زمستان سیاهی...


به یاد قربانیان بوئینگ 737 و ...

انتظاری از آدم‌ها نداشته باشیم

آدم‌ها غیرقابل اعتمادترین موجودات کره زمین هستند. ویلیام فاکنر، نویسنده معروف آمریکایی می‌گوید «زندگی به من آموخت هیچ‌کاری از هیچ‌کس بعید نیست.» باید به فاکنر آفرین گفت؛ او به ساده‌ترین زبان ممکن می‌گوید اگر انتظار دارید حرفی را از زبان دیگران نشنوید یا کاری را که شما دوست ندارید، انجام دهند، توقع بیجایی است.

به خودتان قول دهید که از حرف و کار دیگران ناراحت نشوید. ذات بشر را نمی‌توان تغییر داد. اگر همه ما توقع و انتظارمان را از دیگران کمتر کنیم، در آن صورت هیچ جایی برای ناراحتی از رفتار و گفتار دیگران باقی نمی‌ماند. بیایید آدم‌ها را زیاد جدی نگیریم؛ آن‌ها در عصر کنونی متزلزل‌تر از هر زمان دیگری هستند. امروز یک چیز می‌گویند، فردا کار دیگری می ‌کنند! به آن‌‌ها تکیه نکنیم تا پشتمان خالی نشود. به آن‌ها دل نبندیم تا توی دلمان را خالی نکنند. آرام باشیم، دور بایستیم و به همه تحلیل‌ها و تفسیرها لبخند بزنیم.

چرا از زندگی‌مان رضایت نداریم؟







زندگی در ایران تجربه‌ای متفاوت از زیست در دیگر کشورهاست. اینجا مردمش غالباً درگیر استرس‌اند و صبح‌ها با دلهره اجاره خانه، قسط وام یا ترس از همسر که مبادا مهریه‌اش را به اجرا بگذارد، بیدار می‌شوند.

ریشه بسیاری از مشکلات و معضل‌های روانی ایرانی‌ها در بحران‌ها و بی‌ثباتی اقتصادی است. رشد اقتصادی این کشور هرگز به اندازه‌ای نبوده که پاسخگوی جمعیت بزرگش باشد. برای همین دخل و خرج اغلب مردم با هم جور درنمی‌آید. علاوه بر این، نرخ تورم همواره به طور میانگین بالای 20 درصد بوده که موجب فقر و تنگدستی میلیون‌ها نفر شده است.

مشکلات اقتصادی، جامعه را وارد بن‌بست روانی کرده است. مردم امروز ایران علاقه وافری به نشخوار کردن افکار منفی دارند. آنقدر غرق در مشکلات متنوع اقتصادی-اجتماعی هستند که نمی‌توانند معنای واقعی زندگی را درک کنند. شاید به همین دلیل است که این روزها خیلی‌ها می‌گویند «من سعی می‌کنم در لحظه شاد باشم و از زندگی لذت ببرم»؛ اما این نشانه بزرگی از نارضایتی و عدم درک زوایای زیبای وجودی «خود» است که در جبر زمانی و مکانی به نیستی کشیده شده است.

ما ایرانی حتی زندگی در لحظه را هم بلد نیستیم. صرفا سعی می‌کنیم با شادی‌های سطحی از افکار منفی و گذشته‌های تلخ فرار کنیم. حال اینکه در نقطه‌ای می‌فهمیم این شادی‌های کم‌عمق هم نتوانسته باعث لذت بردن‌مان از زندگی شود؛ چه‌بسا این شادی‌ها بعدا افسرده‌ترمان کنند. خیلی‌ از دهه شصتی‌ها و دهه هفتادی‌ها از اینکه دارد سن‌شان بالا می‌رود و پیر می‌شوند، دچار هراس یا پنیک هستند، چرا؟ چون جوانی نکردند و هرگز نفهمیدند چگونه گذشت. همه اینها به اقتصاد ضعیفی برمی‌گردد که تمام شئونات زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داده، به توزیع ناعادلانه درآمدهایی بازمی‌گردد که می‌توانست میلیون‌ها ایرانی‌ را از حس «خودبیگانگی» نجات دهد.

جامعه‌ ما در میان دیگر جوامع، واقعا تافته‌ای جدا بافته است. ما مردمِ در صف قند و شیر کوپنی هستیم، سال‌ها در صف نفت ایستادیم و همواره با احساس ناامنی اقتصادی روبه‌رو بوده‌ایم. این احساس همچنان با قدرت پابرجاست؛ ما بعدا هم در صف سبد کالا چاقوکشی راه‌انداختیم، با شایعه افزایش قیمت بنزین صف‌های چند کیلومتری تشکیل دادیم و حتی در صف نذریِ محرمی که گذشت با قابلمه به سر و صورت یکدیگر زدیم.

چه می‌توان کرد...؟ مسائل زیادی وجود دارند که فرهنگ جامعه و شخصیت تک‌تک ما را تحت شعاع قرار می‌دهند. ارزش‌های اجتماعی نیز بر اثر اقتصاد نامتعادل و دلال‌محور کاملا تغییر کرده‌اند و همه اینها دست به دست هم داده‌اند تا بشویم جامعه ایران.

پرواز شاهین روسی در آسمان منطقه

ولادیمیر پوتین علاقه زیادی دارد تا آنچه شوروی از دست داده، دوباره به دست بیاورد. او با زیرکی خاصی در حال پر کردن جای خالی آمریکا در منطقه است. وقتی ترامپ گفت از سوریه چیزی جز «خاک و خون» باقی نمانده و ما آنجا را ترک می‌کنیم، پوتین سامانه دفاعی اس ۳۰۰ را به سوریه ارسال و جای پای خود را در آن‌جا سفت‌تر کرد.

چند روز پس از حمله به تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان نیز ترامپ با ادبیات سیاسی خاص خود گفت «وظیفه خود سعودی‌هاست از خودشان دفاع کنند»؛ اما پوتین یک ماه بعد یعنی ۲۲ مهر به عربستان رفت تا ۳۰ سند همکاری را به ارزش ۲٫۵ میلیارد دلار با ملک سلمان امضا کند.

امپراتور روسیه یک شاهین از نژادی کم‌یاب را برای هدیه به پادشاه سعودی همراه خود به ریاض برد تا نشان دهد مسکو درک سریعی از مسائل منطقه دارد و برخلاف واشینگتن می‌تواند سیاست خارجی مناسب خود را به موقع تشخیص دهد. تیزبینی و تشخیص سریع، از ویژگی‌های شاهین محسوب می‌شوند.

رئیس جمهوری روسیه پس از سفر به ریاض سری هم به امارات متحده عربی زد تا چندین قرارداد همکاری را به ارزش ۱٫۴ میلیارد دلار به امضا برساند. با نگاهی به بطن اهداف مسکو می‌توان فهمید این قراردادهای تجاری بهانه‌ای برای نفوذ سیاسی بیشتر در منطقه، اشراف اطلاعاتی قوی‌تر در کشورهای عربی و رقابت با آمریکا هستند.

پوتین در حال تغییر قواعد ژئوپلتیک در خاورمیانه است. حال اینکه آمریکا با وجود ۷ تریلیون دلار هزینه نظامی می‌خواهد خودش را از مهلکه نجات دهد و خاورمیانه‌ پرآشوب را به اهالی‌اش واگذار کند. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود قول داده بود که سربازانش را به وطن باز می‌گرداند و تمرکزش را بر رقابت اقتصادی با چین می‌گذارد.

برای دوری کردن از خاورمیانه، قدم نخست آمریکا خودکفایی در تولید نفت بود. آمریکایی‌ها موفق شدند تولید نفت‌شان را به ۱۳٫۵ میلیون بشکه در روز برسانند؛ این یعنی حضور پرخرج آمریکا در منطقه دیگر توجیه اقتصادی ندارد؛ به ویژه برای شخصی چون دونالد ترامپ که از هزینه‌های بی‌دلیل بیزار است. مهم‌ترین دلایل حضور آمریکا در خاورمیانه، تامین امنیت انرژی و کنترل قیمت نفت بود؛ اما این دلایل دیگر معنای خود را از دست داده‌اند.

تغییر مسیر یارانه نقدی

دولت حسن روحانی تصمیم گرفته است از ابتدای مهر یارانه سه دهک بالایی جامعه را قطع کند؛ اقدامی که به گفته برخی کارشناسان، باید زودتر از اینها انجام می‌شد ولی به دلیل آنچه «نبود بانک‌های اطلاعاتی» خوانده شده، هرسال به تعویق افتاده است. پرداخت یارانه نقدی یا آنچه در ادبیات اقتصادی از آن به عنوان پرداخت‌های انتقالی یاد می‌شود، از اواخر سال 1389 در ایران آغاز شده است. بر این اساس، در قالب «طرح هدفمندسازی یارانه‌ها» هرماه به ازای هر نفر 45 هزار و 500 تومان به حساب سرپرستان خانوار واریز می‌شود.

آمارها نشان می‌دهند از سال 89 تاکنون بیش از 350 هزار میلیارد تومان یارانه نقدی به مردم پرداخت شده ولی شواهد گویای این است که این رقم هنگفت به دلیل روند پرشتاب نرخ تورم طی یک دهه گذشته، تاثیر چندانی در نظام مالی خانوارها نداشته است. در واقع سقوط ارزش ریال بر اثر رشد بی‌رویه نقدینگی و تکانه‌های ارزی، علت اصلی ناکارایی پرداخت‌های انتقالی در ایران محسوب می‌شود.

در سال 1389 یارانه هر ایرانی (با توجه به نرخ 1100 تومانی دلار) معادل 41 دلار و 36 سنت بوده، حال اینکه پس از 9 سال یارانه 45 هزار و 500 تومانی هر ایرانی ارزشی کمتر از چهار دلار دارد. این مساله بیانگر سیاست‌های ناکارآمد پولی در دولت‌های محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی است که موجب تعمیق فقر و تضعیف بنیه مالی خانوارها شده است. دو پیامدی که درست عکس اهداف اولیه پرداخت یارانه نقدی، ‌یعنی کاهش ضریب جینی در خانوارهای ایرانی بوده است.

بنابراین، طرح هدفمندسازی یارانه‌ها به دلیل تورم مزمن و ساختاری موجود در ایران و سیاست‌های پولی ناکارآمد، در نهایت با اهداف اولیه خود فاصله گرفت. چنان‌که شوک ارزی سال گذشته نیز ضربه آخر به یارانه‌ها بود. تصویر شکست طرح هدفمندسازی یارانه‌ها و ناکارآمدی یارانه نقدی را می‌تواند در گزارش اردیبهشت‌ماه مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی مشاهده کرد. این مرکز در گزارش خود با اشاره به اینکه دولت هیچ سیاستی در حمایت از اقشار آسیب‌پذیر به اجرا نگذاشته، نوشته است 23تا 40 درصد مردم در سال 97 به زیر خط فقر سقوط کرده‌اند.

به باور بسیاری از صاحب‌نظران، دولت روحانی سال گذشته هم‌زمان با آغاز بحران ارزی باید کمی هوشیارتر و در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی سریع‌تر عمل می‌کرد تا خطر کمتری متوجه اقشار آسیب‌پذیر شود؛ به‌بیان‌دیگر، این امکان وجود داشت که طرح حذف سه دهک بالایی از فروردین 97 آغاز و منابع حاصل از آن‌که به 12 هزار میلیارد تومان می‌رسد، صرف جبران خسارت‌های مالی دهک‌های پایینی شود.

تصمیم دولت برای حذف سه دهک بالایی از چرخه پرداخت یارانه نقدی اگرچه بسیار ضروری به نظر می‌رسد، کمی دیر اتخاذ شده است. مسوولان پیش‌ازاین همواره در صحبت‌های خود اعلام می‌کردند که به دلیل نبود بانک‌های اطلاعاتی دقیق، قادر به حذف یارانه ثروتمندان نیستند؛ اما واقعیت‌ها نشان می‌دهند این مساله ارتباط چندانی به بانک‌های اطلاعاتی و دولت ندارد، بلکه حاکمیت همواره به دلایلی، محافظه‌کاری خاصی در حذف یارانه ثروتمندان داشته است.

اما علاوه بر قطع یارانه ثروتمندان و بازنگری در مبلغ یارانه نقدی مردم، دغدغه دیگر دولت کاهش شکاف طبقاتی از طریق بازتوزیع عادلانه درآمدها است؛ شکافی که طی 15 ماه گذشته افزایش چشمگیری پیدا کرده و موجب گسترش احساس بی‌عدالتی در جامعه شده است. ضریب جینی از جمله شاخص‌هایی است که می‌توان با استفاده از آن وضعیت توزیع درآمد در جامعه و میزان شکاف درآمدی میان فقرا و ثروتمندان را سنجید. داده‌های مرکز آمار ایران نشان می‌دهد ضریب جینی از عدد 0.365 در سال 92 به عدد 0.4093 در سال 97 رسیده است.

اوضاع نامساعد کنونی اقتصاد خانوارها هشداری است به تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کشور تا در رویه‌های خود تجدیدنظر و از گسترش دامنه و عمق فقر جلوگیری کنند. یکی از راهکارهای اصلی برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیر حذف ارز دولتی کالاهای اساسی و توزیع آن به صورت نقدی است.

ناظران می‌گویند طی یک سال و نیم گذشته با وجود تخصیص میلیاردها دلار ارز 4200 تومانی به واردات کالاهای اساسی، تغییر محسوسی در معیشت مردم مشاهده نشده است.

مرکز پژوهش‌ها نیز در گزارش اردیبهشت خود نوشته است «سیاست اختصاص ارز ترجیحی برای واردات کالاهای اساسی در دستیابی به اهداف با مشکل جدی روبرو بوده است.» بنابراین، چه اصراری به تکرار اشتباهات گذشته وجود دارد و چرا باید ناکامی‌های گذشته را تکرار کرد. بهتر است ارزهای دولتی به ‌جای تخصیص به طرف عرضه، معادل ریالی آن به طرف تقاضا تزریق شود؛ در غیر این صورت، میلیون‌ها نفر به تعداد افراد زیر خط فقر اضافه خواهند شد.


منبع: روزنامه اعتماد

خطا در تصمیم‌گیری/ ارزهایی که به هدر رفت

سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری‌ با دید کوتاه‌مدت برای مشکلات اساسی کشور از جمله خطاهای دولت‌ها محسوب می‌شود. دولت دوازدهم نیز طی یک سال گذشته به ویژه از زمانی که تحت فشار تحریم‌ها قرار گرفته است، دچار خطاهای فاحشی در تصمیم‌ها و سیاست‌گذاری‌های خود شده که ناشی از عدم آینده‌نگری و هیجان‌زدگی بر اثر شرایط است.

برای مثال، در اوج آشفتگی‌های بازار ارز، دولت به یکباره تصمیم گرفت نرخ دلار را روی ۴۲۰۰ تومان تثبیت کند و «به همه نیازهای ارزی» پاسخ دهد. این تصمیم با دو هدف گرفته شد؛ نخست، کنترل هرج‌و‌مرج در بازار ارز و دوم، کنترل نرخ تورم.

حالا ۱۱ ماه از آن تصمیم غیرکارشناسی که با دید کوتاه مدت و بر اثر هیجان‌زدگی گرفته شد می‌گذرد؛ نه بازار ارز آنطور که باید کنترل شد و نه شتاب نرخ تورم کمتر شد. حاصل این سیاست، اتلاف حجم زیادی از ذخایر ارزی بود که می‌توانست در روزهای سخت به کمک کشور بیاید.

حتی رئیس کل بانک مرکزی نیز به تازگی اذعان کرده است که سیاست ارز ۴۲۰۰ تومانی «ایجاد رانت» کرده و موجب «افزایش سطح عمومی قیمت ها» شده است.

این ناکامی می‌تواند یک درس بسیار بزرگ برای برخی سیاست‌گذاران در دولت باشد که خود را عالم دهر می‌دانند و در تصمیم‌گیری‌هایشان به واقعیت‌های گذشته و نظرات کارشناسی اهمیتی نمی‌دهند.

به بهانه 8 مارس/ پارادوکس زنان ایرانی

زن بودن در جامعه و خانواده‌ای که حرف اول و آخر را مردها می‌زنند کار ساده‌ای نیست. اگر زن باشی ممکن است از نوع راه رفتن تا نحوه رانندگی‌ات مورد تمسخر قرار گیرد و فردی ناتوان یا در بهترین حالت «ضعیفه» خوانده شوی؛ هرچند در دنیای مدرن امروزی جمله کنایه‌آمیز «دختر است دیگر...» جایگزین واژه‌های تحقیرآمیز قدیمی شده باشد.

... این پاراگراف قربانی خودسانسوری من شد. از این پاراگراف عذرخواهی می‌‌‌کنم.

شرایط مردسالارانه و ناگواری که زنان ایرانی صدها سال است آن را تحمل می‌کنند، نیاز به شرح و توضیح بیشتری ندارد. در اینجا اگر محکوم به زن‌ستیزی نشوم می‌خواهم کمی از خود زنان انتقاد کنم؛ منظورم زنان ایرانی است که هنوز تکلیفشان را با خودشان روشن نکرده‌اند و نمی‌دانند که باید زن شرقی با رفتارهای سنتی باشند یا زن مدرن امروزی! البته هر دو نقش مزایا و معایبی دارند که زنان باهوش ایرانی به تناسب زمان و مکان از آن استفاده یا بهتر بگویم سوءاستفاده می‌کنند.

شاید گرفتاری در همین پارادوکس زن شرقی-غربی موجب شده که آن‌ها پس از ده‌ها سال مبارزه با سلطه مردان، همچنان اندر خم یک کوچه بمانند و در بازپس‌گیری حقوقشان کاری از پیش نبرند. طی چند ماهی که در آتن، پایتخت یونان بودم، از نزدیک می‌دیدم که زنان این کشور هم‌پای مردان در همه مشاغل کار می‌کردند و خود را جنس لطیف یا ظریف که باید دارای امتیازهای ویژه‌ای باشند، نمی‌پنداشتند.

شاید برای برخی قابل‌تصور نباشد که یک زن یونانی با لباس نارنجی شهرداری، باغچه خیابان را تمیز کند. در آنجا زنان، راننده اتوبوس شهری بودند و حتی در بازارچه‌ها برای فروش اجناس خود بدون خجالت، مثل مردها داد می‌زدند. آن‌ها تکلیفشان را با خودشان روشن کرده‌اند و از ده‌ها سال قبل تصمیم گرفته‌اند زن مدرن غربی باشند.

در ایران موضوع کمی متفاوت است؛ اگر بحث بر سر دستمزد، حقوق، ارث و دیه باشد، زن ایرانی بادی به غبغب می‌اندازد و می‌گوید «زن و مرد مساوی هستند.» البته که مساوی هستند؛ اما آن‌ها هرگز پاسخ قانع کننده‌ای برای این پرسش ندارند که چرا همین حالا چهار هزار و 500 نفر به خاطر مهریه در زندان‌های کشور آب خنک می‌خورند.

زنان ایرانی نمی‌توانند با سهم 19 درصدی از بازار کار، خواهان استقلالِ تصمیم‌گیری در نهاد خانواده باشند. نمی‌توان صرفاً با تکرار حرف‌های فمینیستی دهه هفتاد میلادی و مظلوم‌نمایی محض در پی تحقق مطالبات و برابری خواهی رفت. باید با کلیشه‌ها مبارزه کرد و پویایی بیشتری از خود نشان داد. اگر زن هستید، هیچ اشکالی ندارد همین امشب زباله‌ها را خودتان دم در بگذارید یا اگر شیر آب حمام منزلتان خراب ‌شده است، منتظر «آقاتون» نمانید، خودتان دست به آچار شوید و آن را تعویض کنید.

به نظر من علاوه بر زیاده‌خواهی‌های مردان، بزرگ‌ترین مانع ترقی اجتماعی و اقتصادی زنان و کاهش شکاف جنسیتی در جامعه خود زنان هستند؛ زنانی که در برخی موارد حتی نسبت به توانایی یکدیگر هم تردید دارند و هنوز خودشان هم باور نکرده‌اند که با جنس مخالفشان برابر هستند، چه رسد به اینکه مردان این واقعیت را بپذیرند.

در آخر باید اضافه کنم که اگرچه به قول آن دوست، زن بودن در ایران جرم بزرگی محسوب می‌شود، هنری بس زیبا و پیچیده است ولی صد حیف که مانند دیگر هنرها کم‌ارزش یا حتی بی‌ارزش تلقی می‌شود. شاید اگر هنرمندیِ بانوی جراحی که چهار عمل حساس برای نجات جان من انجام داد، نبود الان در حال خواندن این یادداشت نبودید.