روزنامه نگار
روزنامه نگار

روزنامه نگار

خدانگهدار سال نود و سه...

شاید این آخرین نوشته ی من در سال هزار و سیصد و نود وسه باشه، سالی که پر از هیاهو و تنش بود البته نه به انداز سال های اخیر. از یه سری آدم ها باید متنفر بود و دوری کرد تا سال نود وچهار که سال منه.

خدانگهدار سال نود و سه...

چهارشنبه سوری‌همیشه پابرجاست

امشب، شب چهارشنبه سوری بود. خوشحالم که هنوز این آداب و رسوم در ایران برقرار هست. و خوشحالم که هیچ کسی نمیتونه این آیین زیبا و کهن رو از بین ببره! امشب در اصفهان نیز مرم این آیین کهن رو با روشن کردن آتش و پریدن از روی اون، منفجر کردن ترقه و روشن کردن فشفشه گرامی داشتند. 

کسانی که میخواهند فرهنگ زیبای ایرانی رو نابود کنند بدانند که تلاشی بیهوده می کنند؛ تاریخ ثابت کرده که فرهنگ ایرانی بسیار قوی و محکم هست و بیدی نیست که با این بادها بلرزه.

"جعفری" خبرنگار پیشکسوت اصفهانی

یکی از خبرنگاران بسیار محترم و با سابقه اصفهان، آقای جعفری هستند. ایشون فکر کنم با ۷۴ سال سنی که دارند، حدود ۵۰ سال یعنی نیم قرن در حرفه خبرنگای مشغول به کار هستند و قلم می زنند. من برای ایشون ارادت و احترام خاصی قائل هستم. امروز بعد از اینکه از هلال احمر برگشتیم -من بنابر احترامی که براشون قائلم- بهشون گفتم شما سرور و استاد من هستید ایشون هم منو در آغوش گرفت و پیشونی منو بوسید و گفت "خدا حفظت کنه". من هم در اینجا میگم خدا ایشون رو حفظ کنه. آقای عبدالحسین جعفری بزرگ...

اتوبوس قدیمی و خبرنگاران اصفهانی

توی یک اتوبوس قدیمی ((بنز)) در حال رفتن به مورچه خورت اصفهان هستیم. این سفر کوتاه از طرف هلال احمر تدارک دیده شده. جمع همه خبرنگاران اصفهانی در این اتوبو قدیمی جمع هست. خبرنگارانی که همه دارند با هم صحبت می کنند و من هم تنها روی یکی از صندلی ها مشغول نوشتن این متن کوتاه هستم. نمیدونم برای چی داریم میریم مورچه خورت اما فکر کنم قراره بریم پایگاه های امداد نوروزی هلال احمر رو ببینیم.


آهنگ ((ترنج)) محسن نامجو، در جاده خیلی حال میده...

امسال و سال آینده

روزهای پایانی سال یک هزار و سیصد و نود و سه را می گذرانیم. امسال دو نیمه ی متفاوت برای من داشت؛ نیمه اول سال، بدترین روزها رو پشت سر گذاشتم به طوری که صدها دردسر و مشکل و ناراحتی برام پیش اومد. اما در همین نیمه اول پایه ریزی محکمی برای نیمه دوم سال کردم. اما نیمه دوم بهترین روزها و آرام ترین روزها رو داشتم. همان آرامشی که همواره در پی آن بودم. لذت و خوشی. 

امیدوارم سال 1394 برای همه به خوبی، خوشی و سلامتی و آرامش بگذره. از جمله برای خودم و مادرم. سال آینده سال تلاش و کار چند برابر در حرفه ام هست. 

 

به امید اینکه همه چیز خوب پیش بره...

به یاد فروغ عزیزم

به یاد او که حسی مبهم و زیبا در دلم به وجود می آورد و اندوه اشعارش در دلم زبانه می کشد...



آنگاه

خورشید سرد شد

و برکت از زمین ها رفت


و سبزه به صحراها خشکیدند

و ماهیان به دریا خشکیندند

و خاک مردگلنش را

زان پس به خود نپذیرفت


شب در تمام پنجره های پریده رنگ

مانند یک تصور مشکوک

پیوسته در تراکم طغیان بود

و را ها ادامه خود را

در تیرگی رها کردند


دیگر کسی به عشق نیندیشید

دیگر کسی به فتح نیدیشید

و هیچکس

دیگر به هیچ حیز نیدیشید



فروغ فرخزاد

پس حقوق خبرنگاران چه می شود؟!

دلم برای خبرنگاران اصفهانی میسوزه. وضعیت بد مالی و حقوق بسیار ناچیز خبرنگاری باعث شده تا در هر نشست خبری و... که کارت هدیه میدهند حضور پررنگی داشته باشند. تعداد بسیار زیاد خبرنگاران در اینطور نشست ها گواه بر این موضوع هست.

درآمد یک خبرنگار حرفه ای در اصفهان، حداکثر ۵۰۰ هزار تومن در ماه هست. این رقم کم باعث شده تا ما خبرنگارها رسالت اصلی خودمون رو به دست فراموشی بسپاریم.


آینده، حقوق و بیمه خبرنگاران چه خواهد شد؟!