مجتبی نیک اقبال
حدود نیمقرن از سلطه تفکرات «کِینزینها» بر اقتصاد کشورها گذشته بود که غربیها متوجه شدند مکانیزم دخالتهای بیحدوحصر دولت در اقتصاد، دیگر پاسخگوی مشکلات نیست. دقیقاً از همین نقطه بود که عبارت «خصوصیسازی» وارد ادبیات اقتصادی کشورها شد؛ البته نباید فراموش کرد که در ابتدا آلمان پرچمدار این حرکت بود و بیدلیل هم نیست که این کشور اکنون الگویی بینظیر در خصوصیسازی برای دیگر کشورهاست. پس از غروب عقاید شوروی سابق در آلمان شرقی، دولت این کشور برای افزایش کارایی و بازدهی اقتصاد خود دست به خصوصیسازیهای گستردهای در آلمان شرقی زد و بسیاری از صنایع را به بخش خصوصی واگذار کرد. ابرقدرت اقتصادی اروپا آگاه بود که برای افزایش بازدهی و حرکت به سمت توسعه اقتصادی چارهای ندارد جز اینکه پایش را از صنایع کوچک و بزرگ و همینطور اقتصاد بیرون بکشد تا خود بازار تصمیمگیرنده نهایی باشد. این کشور پس از دهه 80 میلادی برای قرار گرفتن در بین پنج قدرت برتر اقتصادی جهان گامهای بلندی برداشت و اکنون به این هدف بزرگ خود رسیده است. اگرچه تجربه خصوصیسازی برای آلمان شیرین و موفقیتآمیز بود، در بسیاری از کشورها ازجمله ایران به یک ناکامی محض تبدیل شد. نخستین تجربه ایران در خصوصیسازی بازمیگردد به دهه 40 خورشیدی؛ جایی که در چارچوب اصل سومِ «انقلاب شاه و مردم» یا «انقلاب سفید» سهام حدود 60 کارخانه دولتی به بخش خصوصی واگذار شد. مشخص نیست که آن واگذاریها تا چه اندازه موفقیتآمیز و به نفع اقتصاد ایران بود ولی پس از انقلاب اسلامی با اجرای برنامههای توسعه، مسئولان به این نتیجه رسیدند که دخالتهای دولت کارایی اقتصاد ایران را بهشدت کاهش داده و چابکی بازار را سلب کرده است؛ ازاینرو در برنامه سوم توسعه بحث خصوصیسازی و اصل 44 قانون اساسی ایران که اقتصاد کشور را به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تعریف میکند بیشازپیش مطرح شد. در ایران کارخانهها و شرکتهای زیادی در یک دهه اخیر واگذار شد؛ اما این واگذاریها با انتقادات زیادی همراه بود. از سویی برخی گروههای ذینفع که مخالف خصوصیسازی بودهاند مانعتراشیهای زیادی کردند و از طرف دیگر موافقان خصوصیسازی از واگذاریها به بخش شبهدولتی انتقادهای شدیدی داشته و دارند. شاید مهمترین دلیل شکست برنامه خصوصیسازی در ایران نیز واگذاریها به بخش شبهدولتی بود که واژه جدیدی را تحت عنوان «خصولتی» وارد ادبیات اقتصادی ایران کرد. بسیاری از اقتصاددانان خصولتیها را دشمن اقتصاد و توسعه کشور میدانند و بر این باورند که واگذاری کارخانهها و شرکتهای دولتی به این افراد نهتنها به معنای خصوصیسازی و مناسبسازی حجم دولت است، بلکه مشکل بزرگی بر سر راه توسعه بخش خصوصی محسوب میشود. بااینحال رسیدن به این بینش که توسعه بخش خصوصی میتواند راهگشای مشکلات اقتصاد کشور باشد، گام بلندیست که برداشته شده؛ اما گام مهم دیگر ایجاد یک سازوکار مناسب و قدرتمند برای اجرای برنامه خصوصیسازی است. شوربختانه در سالهای اخیر آنطور که انتظار میرفت سازمان خصوصیسازی نتوانسته است اهداف موردنظر اصل 44 را محقق کند. بهطور حتم دلیل این ناتوانی در دو موضوع خلاصه میشود: نخست اینکه سازمان خصوصیسازی اختیار و استقلال چندانی ندارد و دوم اینکه از همان اختیارات کمی هم که دارد، نمیتواند استفاده کند. این ناتوانی نیز به دلیل فشار برخی افراد پرنفوذ در بدنه خود دولت و دیگر ذینفعان است. همچنین به نظر میرسد تعداد اعضای هیئت واگذاریها (وزیر امور اقتصاد و دارایی، وزیر دادگستری، رئیس اتاق بازرگانی و رئیس اتاق تعاون ایران) نیز اندک است و برای تصمیمهای بهتر و قاطعتر نیاز است که نمایندگانی از سایر نهادها و قوا به این هیئت اضافه شوند. پسازآن باید قوانین به نحوی اصلاح شوند که تصمیمهای این هیئت بیچونوچرا لازمالاجرا اعلام شوند. از سوی دیگر بسیاری از واگذاری از طریق «مزایده» انجام میشوند که این نیز مانع سرعت عمل سازمان خصوصیسازی است؛ لذا نادیده گرفتن واگذاری از طریق «مذاکره» یکی دیگر از چالشهای پیش روی برنامه خصوصیسازی در ایران به شمار میشود. امروزه هم دولت و هم حاکمیت کاملاً به این موضوع واقف هستند که تنها راه توسعه اقتصادی ایران، گشودن بالهای بخش خصوصی و چابک سازی دولت است؛ اما این برای رسیدن به توسعه پایدار کافی نیست و باید برنامه خصوصیسازی و چابک سازی دولت بهتر و واقعیتر از گذشته انجام شود. صنعت و اقتصاد ما هیچگاه رنگ و روی بهرهوری و کارایی را به خود نخواهد دید مگر اینکه دولتها در راه اجرای اصل 44 قانون اساسی، زیر هیچ فشاری کمر خم نکنند و به راهی که دیگر کشورها را تبدیل به ابرقدرت اقتصادی کرد، ادامه دهند.