روزنامه نگار
روزنامه نگار

روزنامه نگار

سوسیالیسم یا نئولیبرالیسم؟ مسئله این است!

چند روزی هست که نظریه های اقتصادی سوسیالیسم و نئولیبرالیسم ذهن من را درگیر خودش کرده است. در این زمینه بحث های داغی بین من و آقای علی تبار (سردبیر ماهنامه اقتصادی تجارت برتر) در گرفته. او که به اقتصاد آزاد عقیده سختی دارد، معتقد است که دست دولت باید کاملا از اقتصاد کوتاه و اقتصاد تنها به بخش خصوصی واگذار شود. اما در مقابل من نیز با نوع افراطی این اندیشه مخالفم؛ من بر این باورم که نئولیبرالیسم یا سرمایه داری موجب شکاف های عمیق اجتماعی شده و باید تا حدودی در اندیشه های فریدریش هایک تجدید نظر شود. لذا من در تحریریه ماهنامه متهم به باورهای کمونیستی! شده ام . چند روزی هست که کتاب «درباره هایک» را مطالعه و مکاتب اقتصادی رو زیر می کنم تا در باورهای اقتصادی به نوعی تعادل اندیشه برسم. به باور من همه مکاتب اقتصادی از جمله کمونیسم، سوسیالیسم، نئولیبرالیسم و کاپیتالیسم دارای معایب و نکات مثبتی هستند که باید نقاط قوت این مکاتب را در هر اقتصادی گنجاند. به هر روی نظر من با نظریه های «جان مینارد کینز» قرابت زیادی دارد.

سخت است

سخت است که در کشورت آزاد نباشی و برای زندگی در آن باج بدهی. سخت است که هنگام قدم زدن در خیابان های شهرت با دلهره و اضطراب قدم بزنی.

افسوس...

اگرچه همه انسانها گمان می کنند مشکلشان از مشکل همه مهم تر و بزرگ تر است، من مشکلاتی باور نکردنی ای دارم که تاکنون در مقابلم شکلات بوده اند. مشکلاتی که در نگاه اول سطحی هستند، اما با دقیق شدن در آن می توان پی به فاجعه بودن آن برد. فاجعه!

بیش از ۲۵ سال با این مشکلات زندگی کرده ام اما خم به ابرو نیاورده ام. هیچگاه نخواسته به عمق این فاجعه پی ببرم. وقتی می بینم با وجود چنین مشکلاتی هنوز هم می توانم کار کنم، بخندم، در این شهر راه بروم و آن را از نزدیک ترین انسان های دور و برم پنهان کنم، خنده ام می گیرد. خنده ای از تهه دل اما تلخ؛ خنده ای به تلخی کاکاویی با خالصیت ۱۰۰ در ۱۰۰. راستی چگونه توانسته ام با چنین مشکلات خنده دار و عجیب و عمیق زندگی کنم؟ من اگر به لحاظ برخی امکانات اولیه، هم تراز دیگران بودم، شهر را زیر رو می کردم و جوری خودم را نشان می دادم که همگان انشگت به دهان بگیرند؛ اما افسوس...