روزنامه نگار
روزنامه نگار

روزنامه نگار

چرا از زندگی‌مان رضایت نداریم؟







زندگی در ایران تجربه‌ای متفاوت از زیست در دیگر کشورهاست. اینجا مردمش غالباً درگیر استرس‌اند و صبح‌ها با دلهره اجاره خانه، قسط وام یا ترس از همسر که مبادا مهریه‌اش را به اجرا بگذارد، بیدار می‌شوند.

ریشه بسیاری از مشکلات و معضل‌های روانی ایرانی‌ها در بحران‌ها و بی‌ثباتی اقتصادی است. رشد اقتصادی این کشور هرگز به اندازه‌ای نبوده که پاسخگوی جمعیت بزرگش باشد. برای همین دخل و خرج اغلب مردم با هم جور درنمی‌آید. علاوه بر این، نرخ تورم همواره به طور میانگین بالای 20 درصد بوده که موجب فقر و تنگدستی میلیون‌ها نفر شده است.

مشکلات اقتصادی، جامعه را وارد بن‌بست روانی کرده است. مردم امروز ایران علاقه وافری به نشخوار کردن افکار منفی دارند. آنقدر غرق در مشکلات متنوع اقتصادی-اجتماعی هستند که نمی‌توانند معنای واقعی زندگی را درک کنند. شاید به همین دلیل است که این روزها خیلی‌ها می‌گویند «من سعی می‌کنم در لحظه شاد باشم و از زندگی لذت ببرم»؛ اما این نشانه بزرگی از نارضایتی و عدم درک زوایای زیبای وجودی «خود» است که در جبر زمانی و مکانی به نیستی کشیده شده است.

ما ایرانی حتی زندگی در لحظه را هم بلد نیستیم. صرفا سعی می‌کنیم با شادی‌های سطحی از افکار منفی و گذشته‌های تلخ فرار کنیم. حال اینکه در نقطه‌ای می‌فهمیم این شادی‌های کم‌عمق هم نتوانسته باعث لذت بردن‌مان از زندگی شود؛ چه‌بسا این شادی‌ها بعدا افسرده‌ترمان کنند. خیلی‌ از دهه شصتی‌ها و دهه هفتادی‌ها از اینکه دارد سن‌شان بالا می‌رود و پیر می‌شوند، دچار هراس یا پنیک هستند، چرا؟ چون جوانی نکردند و هرگز نفهمیدند چگونه گذشت. همه اینها به اقتصاد ضعیفی برمی‌گردد که تمام شئونات زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داده، به توزیع ناعادلانه درآمدهایی بازمی‌گردد که می‌توانست میلیون‌ها ایرانی‌ را از حس «خودبیگانگی» نجات دهد.

جامعه‌ ما در میان دیگر جوامع، واقعا تافته‌ای جدا بافته است. ما مردمِ در صف قند و شیر کوپنی هستیم، سال‌ها در صف نفت ایستادیم و همواره با احساس ناامنی اقتصادی روبه‌رو بوده‌ایم. این احساس همچنان با قدرت پابرجاست؛ ما بعدا هم در صف سبد کالا چاقوکشی راه‌انداختیم، با شایعه افزایش قیمت بنزین صف‌های چند کیلومتری تشکیل دادیم و حتی در صف نذریِ محرمی که گذشت با قابلمه به سر و صورت یکدیگر زدیم.

چه می‌توان کرد...؟ مسائل زیادی وجود دارند که فرهنگ جامعه و شخصیت تک‌تک ما را تحت شعاع قرار می‌دهند. ارزش‌های اجتماعی نیز بر اثر اقتصاد نامتعادل و دلال‌محور کاملا تغییر کرده‌اند و همه اینها دست به دست هم داده‌اند تا بشویم جامعه ایران.

توسعه از ما شروع می شود

بیایید از خودمان شروع کنیم تا شاید اندکی از این ‌همه عقب‌ماندگی برطرف شود. بیایید از غرور نابجایمان بکاهیم و کمی از آن پائین پائین‌ها به دنیا و مردمان دیگر نگاه کنیم. باور کنید آن‌طور که فکر می‌کنیم ما در نگاه مردم دیگر کشورها اَبَر انسان نیستیم. اگر به تاریخ 2500 یا به ادعای بعضی‌ها 7 هزار ساله خودمان می‌نازیم، کافی است نگاهی هم به تاریخ یونان بیندازیم که امروز هرچه علم، فلسفه و دانش بشری وجود دارد، از آنجا سرچشمه گرفته است. ما جامعه‌ای هستیم پر از ایراد که در جهل مرکب به سر می‌برد؛ یعنی اغلب نمی‌دانیم که نمی‌دانیم. اگر می‌دانستیم که نمی‌دانیم هرگز درباره همه مسائل از شرایط ژئوپولتیک منطقه گرفته تا استراتژی توسعه صنعتی کشورهای اسکاندیناوی به‌عنوان یک کارشناس اظهارنظر نمی‌کردیم؛ ای‌کاش حداقل می‌دانستیم و اظهارنظر می‌کردیم.

جایی خواندم در سال 2014 مردم آمریکا 1.4 میلیارد بازدید از کتابخانه‌ها داشتند. راستی ما چقدر مطالعه می‌کنیم؟ در بهترین حالتِ ممکن، چند سال یک بار با پُز روشن‌فکری وارد یک کتاب‌فروشی می شویم و کتابی می‌خریم، نهایتاً آن را در کمدمان می‌گذاریم و برای اینکه به دیگران هم ثابت کنیم کتاب‌خوان هستیم عکسش را هم در اینستاگرام استوری می‌کنیم.

اصفهانی‌ها اصطلاحی جالب برای توصیف حال افراد خودبرتربین دارند. جامعه امروز ایران مصداق عینی این اصطلاح است. عرب، افغان، ترک و... را مورد تمسخر قرار می‌دهیم و به برتری واهی‌مان می‌نازیم. نمی‌دانم این خودبرتربینی از کجا آمده ولی پس از سال‌ها کار روزنامه‌نگاری حداقل این را می‌دانم که نه اقتصاد درست‌وحسابی داریم و نه در عرصه سیاست از جایگاه آن‌چنانی در دنیا برخوردار هستیم. از رتبه پاسپورت و ارزش پولمان هم که دیگر نمی‌خواهم چیزی بگویم؛ پس منشأ این همه ادعا کجاست؟

ای‌کاش سر عقل بیاییم و جایگاه خودمان را بشناسیم. فقط در این حالت است که می‌توانیم به توسعه شخصیت خودمان و توسعه کشور کمک کنیم. کشورهای توسعه‌یافته مردمانی با شخصیت‌های توسعه‌یافته دارند؛ بنابراین باید تک‌تک ما هم ارزش‌های مثبت درونی خودمان را توسعه دهیم و بعد به سراغ رفع ایرادهای خانه، جامعه، اقتصاد، سیاست و فرهنگمان برویم. واضح‌ترش این است که حسادت، خودبرتربینی، نژادپرستی، کینه‌جویی، نفرت پراکنی، ترور شخصیت افراد و بی‌احترامی به حقوق دیگران را کنار بگذاریم و با کمک عقلانیت به شهروندانی با شخصیت توسعه‌یافته تبدیل شویم. شخصیتِ توسعه‌یافته برای کباب درست کردن جنگل را آتش نمی‌زند و رانندگی را به یک جنگ تمام‌عیار تبدیل نمی‌کند. شخصیت توسعه‌یافته دروغ هم خیلی کم می‌گوید یا اصلاً نمی‌گوید، چون او می‌داند اعتماد یک سرمایه اجتماعی است که اگر از بین برود، جامعه دچار سقوط اخلاقی می‌شود.

شخصیت توسعه‌یافته از یک ویژگی بسیار مهم به نام «مسئولیت‌پذیری» نیز برخوردار است. ما نباید مدام چشممان را به دولت بدوزیم و سؤال کنیم چرا این کار یا آن کار را انجام نداد. جامعه ما از مشروطه به این ‌سو در رویای توسعه و نوگرایی به سر برده است؛ ولی همواره اعتقادش بر این بوده که همه‌چیز در گرو تصمیم‌های دولت است. حال‌آنکه توسعه در بستر روابط دو سویه مردم و دولت اتفاق می‌افتد؛ به‌بیان‌دیگر کشور هنگامی در مسیر توسعه حرکت خواهد کرد که جامعه و دولت به وظایفشان آگاه باشند و کاملاً به آن عمل کنند. آیا ما به وظیفه خود عمل می‌کنیم؟