روزنامه نگار
روزنامه نگار

روزنامه نگار

برای تنها دوست صمیمی ام

هر روز عصر با پسری به نام کیوان -که از قضا همکارم است و دو سه سالی هم از من بزرگتر- در مسیر  برگشت از سر کارم  همقدم می شویم. او سرشار از احساس و در آستانه ورود به جمع متاهلان است. کیوان هر روز در خیابان قدیمی خاقانی  و حکیم نظامی که مسیر برگشتمان است، با هیجان خاصی از کار، زندگی، هیزی های جوانی و ده ها موضوع دیگر با من صحبت کند. گاهی که  من کم حرف می زنم با عذاب وجدان می گوید: «ببخشید من خیلی حرف زدم، سرتو درد آوردم» غافل از اینکه من از حرف هایش لذت می برم و سکوتم گواه همین موضوع است. این جوان ۲۷ ساله تکیه گاه روحی من در روزهای سخت بود؛ روزهایی که به دلیل یک اتفاق ناگوار، زندگی برایم بی معنا شده بود اما او با دلداری هایش تاثیر عمیقی بر من گذاشت و بسیار مرا آرام کرد، بگذریم. در چند ماه گذشته به لحاظ کاری روزهای سختی هم برای کیوان بوده و از جانب برخی همکاران با نامهربانی مواجه شده؛ اما با روحیه قوی خود این مرحله را تا حدودی پشت سر گذاشته است. او پسری بی ریا و صادق است و احساس سرشارش از او آدمی پاک ساخته. البته تنها انتقادی که من به عنوان یک دوست صمیمی به او دارم و هیچگاه  به زبان نیاورده ام، این است که «به مسائل جزیی توجه بسیاری دارد و این موضوع باعث عدم تمرکزش به مسائل مهم و همچنین خستگی روحی اش شده» به هرحال آقای کیوان کیوان پور، من تو را همین گونه که هستی دوست دارم، خالصانه و بی توقع.
 به امید روزهای سرشار از موفقیت و سلامتی برای این تدوینگر، کارشناس عکس و فیلمنامه نویس بزرک.
نظرات 2 + ارسال نظر
parvin دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:18

:

پریسا دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 22:05 http://parisabz.blogsky.com

قدمهاتون استوار، منم سالهای سال یک همراه و همقدم خیلی خوب داشتم.

زنده و سربلند باشید دوست عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد